هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا
هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا

طلائیه یعنی

طلائیه یعنی خیبر، بدر، رمضان؛ یعنی3/12تا 22/12/1362 . طلائیه یعنی محل نزول فرسته ها بإذن الله و رسوله. طلائیه یعنی حاج حسین خرازی، یعنی قطع دست راست .طلائیه یعنی یعنی القارعه، ماالقارعه، وما ادراک ماالقارعه .طلائیه یعنی قمقمه های تشنه لب، یعنی رقص میانه ی میدان .طلائیه یعنی مهدی زین الدین، یعنی همت، جنون، مجنون، خون. طلائیه یعنی عشق به توان دو .طلائیه یعنی دویدن بسوی کربلا، یعنی جستجوی مرگ در زیر زمین.
طلائیه یعنی همبازی شدن با مرگ، یعنی یک صحرا جنون. طلائیه یعنی مخزن معنویت، انبار خلوص، پاکی، نجات .طلائیه یعنی چشم ها را بران همیشه بستن .طلائیه یعنی ایستادن رو به جزایر مجنون با امید .طلائیه یعنی دل بریدن از همه کس و همه چیز. طلائیه یعنی جگر شیر نداری سفر عشق مرو. طلائیه یعنی لبخند بزن بسیجی .طلائیه یعنی رمز یا رسول الله . طلائیه یعنی کفر و ایمان ، نور و ظلمات، عشق و نفرت .طلائیه یعنی کارخانه آدم سازی.
من حس می کنم طلائیه بوی خدا می دهد. اگر خوب نگاه کنی جای پای خدا را روی خاک ها می بینی. جلوتر، نه همین چند قدم مانده به خدا سه راهی شهادت است محل ملاقات مردان قبیله خورشید با خدا.
باد می وزد و بوی پیراهن یوسف را در هوای پخش می کند و من مست می شوم و بعد مثل آدم ها گیج و سر به هوا راه می روم.اینجا حس غریبی به انسان دست می دهد. دلت می خواهد بدوی تا به ته دشت؛ دلت می خواهد خودت را صدا بزنی و پیدا می کنی. النجا دلت برای خودت تنگ می شود ولی زود خودت را پیدا می کنی. دلت می خواهد روی خاکها بنشینی و مثل بچه ها بازی کنی؛ اصلاً عجیب نیست! دلت می خواهد روی خاک طلائیه دراز بکشی و به چشم های آبی آسمان نگاه کنی. اینجا دوست داری دنیا را قی کنی، دلت می خواهد تیمم کنی، اینجا دلت آرام می گیرد، دلت می خواهد به خاک ها چنگ بزنی و در هوا پخش کنی و حمام خاک بگیری حتی دلت می خواهد خودت را زیر خاک طلائیه دفن کنی، مثل کارهایی که مردم لب دریا و با ماسه ها و خاک ساحل می کنند، اما خاک اینجا فرق دارد، خاک اینجا با خاک همه جا فرق دارد.اینجا باید باعینک جدید به دنیا نگاه کنی، عینک قبلی را باید عوض کنی .اگر عینکت را عوض کنی می بینی که خاک اینجا حرف می زند، گریه می کند، می خندد، و به آدم آرامش می دهد، شفا بخش است. خاک اینجا بوی قرآن های جیبی می دهد. بوی پلاک، بوی سربند، بوی کوله پشتی و باروت. با خاک اینجا می شود مهر درست کرد و  به جانماز هدیه داد.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد