هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا
هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا

هدیه به آنان که شهیدان را نردبان ساختند و بالا رفتند

به جبهه ها، رشادتم

به سالها اسارتم

خنده صبح و شامتان

حرامیان، حرامتان


اشک دو چشم رهبرم

خون چکیده از سرم

شهد شده به کامتان

حرامیان، حرامتان



داس عدو به گردنم

شخم عدو بر بدنم

گندم بی همتتان

حرامیان، حرامتان



ماهی شط خون چه شد؟

عشق چه شد؟جنون چه شد؟

دور شده ز کامتان

حرامیان، حرامتان


عبد چه شد؟ خدا چه شد؟

دیانت و رضا چه شد؟

گسیخته لجامتان

حرامیان، حرامتان


هم نفس آه که شد؟

یوسف صد چاه که شد؟

پله و نردبانتان

حرامیان، حرامتان


همسفران همنفس

پریده از کنج قفس

مرغ هوس به بامتان

حرامیان، حرامتان


طبع شکم باره تان

مرکب راه وارتان

قرعه که زد به نامتان؟

حرامیان، حرامتان


جبهه به خون کشیده شد

حنجره بس دریده شد

طراوت کلامتان

حرامیان، حرامتان


راهی صد کمین که شد؟

معبر روی مین که شد؟

معبر زیر گامتان

حرامیان، حرامتان


خانه ام افروخته شد

بام به کف دوخته شد

امنیت خانه تان

حرامیان، حرامتان



کشته صد پاره که شد؟

به خصم دون چاره که شد؟

دوامتان، دوامتان

حرامیان، حرامتان


برف من و بام شما

درد من و دام شما

وسعت بام و دامتان

حرامیان، حرامتان


خنده به اشک مادرم

نمک به زخم همسرم

مادرتان، همسرتان

حرامیان، حرامتان

هدیه به آنان که شهیدان را  نردبان ساختند و بالا رفتند ، پا بر دوش آنها قدرت را در آغوش کشیدند،  از آن آویزان شدند، آنگاه به نردبان پشت پا زدند و آن را شکستند ....

نیابت از امام زمان(ع)

یک صورت از توسّل به امام عصر(ع) انجام اعمال مستحبّ به نیابت از آن حضرت؛ به ویژه در اعمال حج، زیارت قبور امامان(ع)، ختم قرآن، روزه، قربانی گوسفند یا انفاق مال و مواردی مانند اینها است. نیابت‌کننده از این طریق، رفع همّ و غمّ، اضطراب و ناراحتی را از وجود مقدّس امام(ع) قصد می‌کند. مورد توجّه بودن این قسم از توسّل را می‌توان از واقعة نذر امیرالمؤمنین(ع) و حضرت فاطمه(س) و فضّه ـ خادمة حضرت زهرا(س) ـ برای شفای حضرت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دریافت که در نهایت مورد تمجید و تحسین خداوند قرار می‌گیرد و شفای آن دو بزرگوار(ع) نیز حاصل می‌شود.

انجام نیابت از امام زمان(ع) تنها جلوه‌ای از ابراز ارادتمندی و خلوص محبّت فرد نایب، به آن حضرت(ع) است و امید است که در اثر همین اظهار ارادتمندی نسبت به آن بزرگوار، مورد الطاف و کرامات از جانب خداوند و خود ایشان قرار گیرد.

صورت دیگری از نیابت کردن نیز وجود دارد که در موقع پیش آمدن حاجتی مهم یا محنتی سخت که انسان را بی‌طاقت کند، برای اصلاح آن امر و برطرف شدن آن محنت، عمل شایسته یا انفاق مالی را به همان ترتیب که ذکر شد، به قصد سلامتی امام عصر(ع) و برطرف شدن اندوه و ناراحتی از آن وجود مقدّس و محور عالم هستی نذر کند و به انجام برساند. البتّه نکتة مهم دربارة مالی که انفاق می‌کند، در هر دو صورت یاد شده، این است که مضربی از عدد مبارک چهارده باشد. کم یا زیاد بودن این مقدار بر حسب بزرگی حاجت یا کوچکی آن و نیز برحسب متمکّن بودن صاحب حاجت یا مانند آن، تفاوت می‌کند.

از جمله دلایل بر ارزشمند بودن و تأکید نسبت به این امر برای مؤمن نسبت به امام عصر خود، این روایت است که نقل شده، حضرت هادی(ع) فردی را به کربلای معلّا فرستادند تا از جانب ایشان(ع) زیارت کند.1 همچنین همین عمل از امام صادق(ع) نیز روایت شده است.2 محمّد بن عیسای یقطینی نقل کرده است که حضرت ثامن الحجج(ع) چند قطعه جامه و چند غلام را برایم فرستادند و برای من، برادرم و یونس بن عبدالرّحمان مقرّر فرمودند که هر یک، یک حج برای آن حضرت(ع) به جای آوریم.3

پی‌نوشت‌ها:
٭ با استفاده از: کتاب فوز اکبر در توسّلات به امام عصر(ع)، تألیف محمّد باقر فقیه ایمانی، صص 78ـ80.
1. بحارالانوار، ج 50، به نقل از کافی، ج 4، ص 567.
2. همان.
3. وسائل الشیعه، ج 5، ص 147.

پنج درخواست پیامبر از خداوند

روایت دیگر، روایت ((خوارزمى حنفى )) است که این هم از نویسندگان سنى است . کتابى دارد در مناقب ، او این روایت را نقل مى کند که پیغمبر به امیرالمومنین فرمودند:
((من از خداى متعال پنج چیز در رابطه با تو خواسته ام و خداوند هر پنج چیز را به من داده است . اول این است که خواستم در قیامت وقتى محشور مى شوم و از خاک برمى خیزم ، تو در کنارم باشى . دوم اینکه در هنگامى که اعمال خلایق را در میزان الهى مى سنجند که این میزان در قرآن اسمش آمده است ، تو هم در کنار من باشى . سوم اینکه از خدا خواستم آن علم و لوائى را که بزرگترین علم و لواى الهى در روز قیامت است و روى آن نوشته است کسانى که به بهشت یم روند و در زیر هر علمى عده اى از خلایق جمع شده اند. کسانیکه به بهشت سرافراز و کامیاب شدند و خلایق زیر این علم جمع هستند پیغمبر طبق این روایت به امیرالمومنین مى فرماید که از خدا خواستند که این پرچم را در قیامت خدا به دست تو بسپارد. و این را خداوند قبول فرمود. از خدا خواستم که در روز قیامت ساقى حوض کوثر، تو باشى . خدا این را قبول کرد و از خدا خواستم که در قیامت پیشرو امت من به بهشت ، تو باشى . تو جلو و امت من پشت سر تو به طرف بهشت و این را هم خدا قبول کرد.))

کلوخ ‌انداز را پاداش سنگ است

روزى ابوحنیفه - پیشواى حنفى ها - با مومن طاق (صحابه مخلص امام صادق علیه السلام ) ملاقات کرد، پرسید:
شما (شیعیان ) به رجعت اعتقاد داشته و آن را مسلم مى دانید؟
مومن طاق گفت : آرى !
ابوحنیفه گفت :
پس اکنون هزار درهم (نقره ) به من قرض بده وقتى که به این جهان بازگشتم هزار دینار (طلا) به تو مى دهم . مومن طاق گفت :
به یک شرط مى دهم که شخصى ضامن شود که تو هنگام بازگشت به صورت انسان خواهى بود، نه به صورت خوک . چه اینکه هرکس متناسب اعمالش ظاهر خواهد شد و من مى ترسم تو روز رجعت در قیافه خوک باشى و من نتوانم طلب خود را وصول نمایم ! 

 

بحارالانوار ۳

بهترین آرزو

ربیعه پسر کعب مى گوید:
روزى پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود:
ربیعه ! هفت سال مرا خدمت کردى ، آیا از من پاداش نمى خواهى ؟
من عرض کردم :
یا رسول الله ! مهلت دهید تا فکرى در این باره بکنم .
فرداى آن روز محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله رفتم ، فرمود:
ربیعه حاجتت را بخواه !
عرض کردم :
از خدا بخواه مرا همراه شما داخل بهشت نماید.
فرمود:
این درخواست را چه کسى به تو آموخت ؟
عرض کردم :
هیچ کس به من یاد نداد، لکن من فکر کردم اگر مال دنیا بخواهم که نابود شدنى است و اگر عمر طولانى و فرزندان بخواهم سرانجام آن مرگ است .
در این وقت پیغمبر صلى الله علیه و آله ساعتى سر بزیر افکند، سپس ‍ فرمود:
این کار را انجام مى دهم ، ولى تو هم مرا با سجده هاى زیاد کمک کن و بیشتر نماز بخوان .

در برق ذوالفقار سواری که میرسد

گل میدهم به بوی بهار که می رسد

چشمم به در به دیدن یاری که می رسد

تکرار می شود غزل انتظار من

هر شب به نام آینه داری که می رسد

بغض هزار پنجره را اشک می شوم

در تار و پود نغمه تاری که می رسد

فردا تبی دوباره به خورشید می دهد

از آسمان تیره شراری که می رسد

روشن ز آیه های خدا می شود زمین

در برق ذوالفقار سواری که میرسد

 

 

 

 

سلام بر شهیدان ..... 

حاج احمد کاظمی وشکنجه گران

حاج احمد قبل از انقلاب چند ماهی را در زندان ساواک زیر شدید ترین شکنجه هابسر برد، بطوریکه با چکمه به دهان او کوبیده بودند که تا یک ماه پس از آزادی ، خونریزی بینی داشت. پس از پیروزی انقلاب ، هنگامیکه مسؤلین قضایی نجف آباد از او می خواهند که شکنجه گرانش را معرفی کند، تا آنها را محاکمه کنند،او زیر بار نرفته وگفت انقلاب آنها را تنبیه کرده است . جالب اینکه یکی از همین افراد چند سال قبل برای انتقال فرزندش از دانشگاه آزاد یک شهر به شهر دیگر از احمد کاظمی طلب کمک کرده بود واو هم به دانشگاه توصیه کرد که مشکل ایشان را حل کنند.

خدایا کسى که گناهانم ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و از لطف و کرم کارهاى بدم به کار نیک تبدیل کند جز تو کسى را نمى‏یابم 

 

اللَّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِی غَافِراً وَ لاَ لِقَبَائِحِی سَاتِراً وَ لاَ لِشَیْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِیَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ 

A فرازی از دعای کمیل

پدر و پسر

در عملیات کربلاى 5 پدر و پسرى در گردان ما بودند. در حین پیشروى، پسر تیر خورد و شهید شد. به چشم خود دیدم که پدرش به سوى او رفت. همه انتظار داشتند او برود و لااقل صورت پسرش را ببوسد، ولى او سریع خشاب هاى شلیک نکرده ى او را از جیب خشابش برداشت و به سوى خط به پیشروى خود ادامه داد.

بند پوتینم را می بندم

در عملیات بیت المقدس، [10/2/61- غرب کارون، جنوب غربى اهواز و شمال خرمشهر] در 'تیپ المهدى (عج)' شرکت داشتم. رزمنده سیزده، چهارده ساله اى جلویم بود. یکدفعه دیدم نشست روى زمین. گفتم: حالا چه وقت استراحت است؟ گفت: بند پوتینم باز شده، آن را مى بندم. ولى دیگر بلند نشد. دقت کردم، از ناحیه هر دو پا تیر خورده بود. براى اینکه روحیه برادران دیگر خراب نشود این طور وانمود کرد که نمى تواند راه بیاید.

۹ دی ۹ دی

۹ دی ۹ دی ۹ دی و ما ادریک ما ۹ دی. تو چه می دانی که ۹ دی چیست؟ شان ۹ دی از صفحات تقویم بالاتر است. ۹ دی ترجمه عاشوراست به زبان انقلاب اسلامی. ۹ دی تجربه عاشوراست به زبان بسیجیان خامنه ای که می توان تا کربلا رفت اما با حسین برگشت ولی زینب به اسیری نرود. ۹ دی ۹ دی ۹ دی. ۹ دی اگر چه روز بود اما شب قدر انقلاب اسلامی بود و فرشته ها شهدایی بودند که همراه با ما ستاره های حضرت ماه “این عمار” خامنه ای را با حضور خود لبیک گفتند. تقدیر ما را خدا در شب قدر انقلاب اسلامی خوب نوشت. ما در این شب قدر در شب قدر انقلاب اسلامی به جای قرآن، قرآن ناطق را علی را امر حضرت سیدعلی را بر سر خود گذاشتیم. ۹ دی ما گفتیم؛ الهی العفو از این عمار و خدا ما را بخشید، به آبروی شهدا. ۹ دی تجلی شهدا بود. من بودم و تو بودی و ما بودیم و مادر شهیدی و فوج فوج شهدایی که آمده بودند تا سلام ارباب بی کفن را به ما برسانند: “السلام علیک یا اباعبدالله.” آنانکه شهدا را در ۹ دی ندیدند، چشم صورت گشوده بودند، نه چشمه بصیرت. چشم ها را باید شست. چفیه نمی آید به خواص بی بصیرت. چفیه را به شهدا می شناسند. چفیه بر دوش خامنه ای زیباست و آنانکه پرسه در مه می زنند، چه می دانند چفیه چیست. چه می دانند ۹ دی شب قدر انقلاب اسلامی است و چه می دانند که شب را به ماه و ستاره ها می شناسند. نه، شب تاریک نیست. خفاش تاریک است و چون کور است، نه ماه را می بیند و نه نور ماه را. شما اگر به ماه، نگاه می کنید، ما به آه ماه نگاه می کنیم که از دست خواص بی بصیرت آه می کشد. چشم نه، نگاه را باید شست. آن چشمی که در ۹ دی حضور شهدا را ندید، “گناه” کرده است، “نگاه” نکرده است. چشم ما در ۹ دی هشتاد و اشک با اشک نگاه کرد که طرف حسابت اگر به جای بعثی ها، بعضی ها باشند، لاجرم باید خون گریه کنی. اگر در ۸ سال دفاع مقدس حنجره شهدا را بعثی ها بریدند، اینجا بودند بعضی ها که قصدشان بریدن فریاد ما بود. بعضی ها نمی خواستند چشم ما را کور کنند که در جنگ نرم در فتنه های پیچیده نگاه آدمی را می زنند. بعضی ها را کار با پای ما نبود؛ طمع به راه ما به ماه ما به راه پیمایی ما به ماه پیمایی ما کرده بودند. بعضی ها را کارشان با دست ما نبود؛ به کف العباس بیعت ما با حسین کار داشتند. بعضی ها می خواستند با پنبه سر از بدن انقلاب اسلامی جدا کنند. جمهوری اسلامی باشد اما به گونه ای که بود و نبودش برای آمریکا و اسرائیل هیچ فرقی نداشته باشد. جمهوری اسلامی قلابی و نه جمهوری اسلامی انقلابی. در این جنگ، بکشی متهم می شوی به برادرکشی. کشته شوی، چه از سپاه دوست و چه از لشکر دشمن شهید حساب می شوی. حرف بزنی، می گویند ساکت. سکوت کنی، با “این عمار” چه کنی؟ به نابغه قرن اندیشمند فارین پالیسی بگویی شیخ بیسواد، می گویند “آقا” که بعضی ها را “میکروب سیاسی” خوانده اند، گفته به احدی ظلم نکنید. چیزی نگویی، موسوی برمی دارد به جمهوری اسلامی می گوید نظام فرعونی و می نویسد که امام (نستجیر بالله) خطاکار بود. آدم خوبی باشی باید خون جگر بخوری. اهل ولایت فقیه باشی، مشمول اصل تغییر در نظام آفرینش می شوی و ولایت مشایی عوض ات می کند. من از این می ترسم آقای تفرقه بر اساس قاعده تغییر در نظام آفرینش روزی احمدی نژاد را هم حذف کند و تقلب کند در انتخابات و “احمدی نژاد” را “مشایی” بخواند. من در مقام حلال دانستن و یا حرام خواندن موسیقی نیستم اما اینقدر می دانم که دولت خدمت نباید به ساز آقای مسئله ساز برقصد. حتی اگر موسیقی حرام نباشد، رقص دولت عدالت محور به ساز مسئله سازی حرام شرعی است. من این روزها از خیلی چیزها می ترسم. من می ترسم از مسئولینی که به جای خدا از هوای نفس خود حساب می برند. من از این می ترسم که بچه بسیجی در این کشور اندازه آشوبگران عاشورا قد سران فتنه آزادی بیان نداشته باشند. از این می ترسم که بعضی ها نفهمند “قانون اساسی من وصیت نامه شهداست” یعنی چه. از این می ترسم که قانون عاقبت هم زبان عشق را نفهمد. از این می ترسم وقت بستن وبلاگ افسران جنگ نرم در فضای سایبر سران کفر و نفاق و فتنه به ریش عدالت بخندند. از این می ترسم دستگاه های حکومتی هر رایی که صادر می کنند و هر حکمی که به هر مصلحتی فعلا صلاح صدور نداده اند، به پای رهبر بنویسند. از این می ترسم که موسوی به جای کشیدن نقاشی، به جای کاریکاتور کشیدن از انقلاب اسلامی، همان زهرماری هایی را بکشد که بختیار می کشید. از این می ترسم که شیخ بیسواد کلا به شما که عرض می کنم ادعا کند چون خاتمی در رم با زنان نامحرم دست داده بود، پس ملای رومی زمان است! من اینجا حتی از اجرای عدالت توسط قوه محترم قضاییه می ترسم.  

 

برگرفته از قطعه ۲۶ ...داداش حسین

به امید شهادت...

شهید برای هفتاد تن از اهل بیت خویش شفاعت می کند

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: شهید برای هفتاد نفر از اهل بیت خویش شفاعت می کند.

 

 

به امید شهادت...

رزمنده مخلص

یکى از مسئولین مى گفت : در جزیره آزاد شده ((فاو)) بودم ، با یک رزمنده مخلص از سپاه جمهورى اسلامى ایران ، اندکى ، هم صحبت شدم .به او گفتم : چندى است که در جبهه ها هستى ؟
گفت : پنجسال .گفتم : قصد دارى ، چه مدت دیگر در جبهه بمانى ؟
گفت : تا انقلاب حضرت مهدى (عج ).گفتم : پس از پى روزى کجا مى روى ؟
گفت : به سوى قدس ، براى آزاد سازى بیت المقدس .گفتم : اگر فرصتى بدست آمد و به محضر امام خمینى (مدظله العالى ) رفتى چه مى گوئى ؟
گفت : ((براى چه به خدمت امام بروم ؟ مگر من چکار کرده ام که لیاقت شرفیابى به حضور او را داشته باشم .گفتم : فرضاً اگر موفق شدى و به محضر ایشان رفتى ، چه مى گوئى ؟
گفت : نخست دستش را مى بوسم و سپس مى گویم اى امام عزیز، جانم به فداى تو باد تو با انقلاب و قیام خودت ، قلب پیامبر (ص( را شاد کردى ... دعا کن که ما همچنانکه با دشمن برون مى جنگیم ، با دشمن درون (شیطان نفس ) نیز بجنگیم و بر آن پیروز شویم .درود بر تو اى پاسدار و بسیجى قهرمان و مخلص و بى توقع ، که عارفان وارسته باید قربان کلام از دل برخاسته و خالص تو شوند.

داستانهای بحارالانوار

عالمى نزد عابدى رفت و از او پرسید: 

نماز خواندنت چگونه است ؟

عابد: از عبادت مثل من عابد مى پرسى؟ با اینکه نمازم خیلى طول مى کشد، من از فلان وقت تا فلان وقت مشغول عبادت هستم .

عالم : گریه ات هنگام راز و نیاز چگونه است؟

عابد: چنان مى گریم که اشکهایم جارى مى گردد.

عالم : براستى اگر بخندى ولى خدا ترس باشى ، بهتر از گریه اى است که به آن ببالى و افتخار کنى .

ان المدل لا یصعد من عمله شىء؛ آن کس که به عملش ببالد چیزى از عملش بالا نمى رود. (مورد قبول درگاه الهى نمى شود.)

" اساس دین محبت حضرت صدیقه سلام الله علیها است"

عارف مکتوم حضرت آیت الله العظمی میرزا محمدعلی شاه آبادی می فرمایند:

" اساس دین محبت حضرت صدیقه سلام الله علیها است"

ایشان می فرمودند سالک الی الله در صورتی می تواند به جایی برسد که در ضمن سیر، اول مرتبه اتکا به خانم حضرت صدیقه سلام الله علیها داشته باشد و این محبت خانم حضرت صدیقه سلام الله علیها است که انسان را به راهی که باید برود هدایت می کند. و اگر نباشد اصلا سیری وجود نخواهد داشت.

ایشان از ائمه علیهم السلام روایت می کردند که شما هر وقت محتاج می شوید دست به دامان ما می شوید و ما هر وقت گرفتار می شویم دست به دامان مادرمان می شویم.

گرفتاری و احتیاج ائمه علیهم السلام همان مقام قرب الهی است که حد یقف ندارد و لذا ایشان می فرمود:

"محال است سالک سیر و سلوک کند و به جایی برسد مگر از طریق خانم حضرت زهرا سلام الله علیها."

و البته منظور از اینکه به جایی برسد، نه این اموری که مثلا افکار را بخواند یا هر چیزی می خواهد برای او مهیا باشد، نه! آن ها اصلا ارزش ندارد.

آن چیزی که ارزش دارد مقام قرب پروردگار است و این مقام قرب محقق نمی شود مگر از طریق خانم حضرت زهرا سلام الله علیها.

آسمانی-ص186

هویزه

هویزه

دشمن در آغاز جنگ با اشغال شمال و شرق هویزه عملا آن را محاصره کرد. در عملیات هویزه در 15 دی ماه 1359 رزمندگان از این منطقه نفوذ کردند و به محل استقرار دشمن در جنوب کرخه کور هجوم بردند و 800 نیروی عراقی را اسیر کردند که این تعداد تا آن روز جنگ بی سابقه بود. اما در این عملیات برای پدافند تدبیر مناسبی وجود نداشت. لذا با شروع پاتک های دشمن نیروی خط مقدم عملیات که گروهی از پاسداران هویزه، حمیدیه و دانشجویان پیرو خط امام بودند، در محاصره قرار گرفتند و تعدادی از آنان از جمله حسین علم الهدی فرمانده سپاه هویزه به شهادت رسیدند. در پی این عملیات دشمن هویزه رادر 27 دی 1359 اشغال کرد تا اینکه در عملیات بیت المقدس در اردیبهشت 1361 آزاد شد.

می خواهم از یک سردار بگویم. یک سردار که رزم و بزم آخرین لحظات عمرش بی شباهت به سید الشهدا نبوده است. پس بشنوید حکایت آخرین یار را در دشت هویزه.

رفقا یکی یکی پریده بودند. سید حسین مانده بود و چند گلوله آر پی جی. تانکها همینطور پیش می آمدند. او گلوله ای دیگر آماده کرد و شلیک کرد. و باز آتش از تانکی بر خاست. زیر لبهای بی رمق، ا... اکبری گفت و آماده شلیک گلوله دیگر شد، ولی تا به خود بجنبد یکی از تانکها گلوله ای شلیک کرد. گرد و خاک همه جا را گرفت. این بار جسم سید حسین علم الهدی بود که زمین گیر شد ولی روحش پرید.

سید حسین علم الهدی، فرمانده سپاه هویزه تک و تنها رزمید و در آخر جان عزیزش را تقدیم کرد و این آخر ماجرا نبود. درست مانند ظهر عاشورا که پس از دیدن سر آقا امام حسین (ع)، ستوران بر بدن مطهرش تاختند، اینجا نیز تانکها بر بدن سید حسین و یارانش تاختند.

فرازی از دعای کمیل

اللَّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِی غَافِراً وَ لاَ لِقَبَائِحِی سَاتِراً وَ لاَ لِشَیْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِیَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ 

 

خدایا کسى که گناهانم ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و از لطف و کرم کارهاى بدم به کار نیک تبدیل کند جز تو کسى را نمى‏یابم 

 

O Allah, I find no forgiver of my sins, no concealer of my ugly acts no transformer of any of my ugly acts into good acts but Thee  

 

فرازی از دعای کمیل

صدای ا… اکبر همه خاکریز و دشت را می لرزاند

ماندن در این خط امکان ندارد.کم کم بین بچه ها حرف می افتد.که فرماندهان باید فکری برای تامین جاده بکنند یا اینکه خط را تغییر بدهند امید چندانی برای ماندن در این خط پدافندی دفاعی نداریم.

یکی از بچه ها پیشنهادی مطرح می کند: بچه ها چیز هایی درباره این موشک تاو دستگیرم شده است که اگر خدا بخواهد شاید بشود با هم فکری و برنامه ریزی یک بلایی به سر این موشک بیاوریم تا بتوانیم خط را حفظ کنیم.

می خواهیم بیشتر دراین باره حرف بزند. او ادامه می دهد چند روز پیش از داخل سنگر یکی از موشکهای شلیک شده را دیدم و متوجه شدم یک سیم به پشت آن وصل است. فکر کردم اگر این سیم را قطع کنیم حتما موشک منحرف می شود .حرف ها ی او که تمام شد خنده ای از روی رضایت روی لب بچه ها می نشیند قرار می گذاریم به محض عبور موشک از روی خاکریز هر کدام از بچه ها با چوب و بیلی که در دست دارند سیم متصل به موشک را قطع کنند قرار شد اولین آزمایش فردا صبح صورت گیرد. پس از هماهنگی با تو؟؟؟تاکتیکی در آبادان اولین ماشین تدارکات به طرف خط حرکت می کند بچه ها با هر وسیله ای که در دست دارند به فاصله پنج شش متری به طول صد متری خاکریز قرار می گیرند. سر و کله ی تویوتا روی جاده پیدا می شود. همه آماده اند سکوت است و لحظه ای به صدای شلیک موشک از عراقی ها خون در رگ های ما می دواند و موشک از بالای خاکریز عبور می کند و بچه ها بیل و چوب را هر طور ی هست به سیم گیر می دهند و آنرا پاره پاره می کنند و موشک کمی جلو تر از خاکریز گیج می خورد و می افتد و صدای ا اکبر همه خاکریز و دشت را می لرزاند. و ماشین تدارکات به خاکریز می رسد و ما بعد از چند روز گرسنگی و تشنگی دلی از عزا در می آوریم.